۱۳۹۲ دی ۱۴, شنبه

نوشته های جوجه اردک زشت

سمفونی فحش از زبان مسیح علی نژاد:

اصلا نه اهل حلقه دست کردن بودم و نه بلد بودم حتی در دوران ازدواج هم حلقه دستم کنم اما از زمانی که خبرنگار شدم گاهی وقت ها در راهروهای مجلس حلقه دستم می کردم تا هر روز نگویند با این و آن رابطه دارد.

من فاجعه ی فحش خوردن و فحش شنیدن به سبکِ ایرانی را از روزی که خبرنگار شدم هر روز زندگی کردم و می کنم. تجربه ای در مورد کشورهای دیگر ندارم اما فحش خوردن در حرفه مان خیلی زیاد است. هیچ وقت هم دلم برای خودم نمی سوزد اما پوست کلفت هم نشده ام و هر روز فکر می کنم کجا و دقیقا چه زمان این فحاشی ها و بی طاقتی ها تمام می شود.

برخی از فحش ها را می نویسم تا بدانید غذای روزانه یک روزنامه نگاری که کار می کند گاهی همین فحش هاست از طرف مردم اش و نه از طرف سیاستمداران.

رضا پهلوی خودش از مصاحبه ای که با او انجام داده ام راضی بود اما طرفدارانش تاکید می کنم، «بخشی از» طرفداران سینه چاکش مرا با خاک یکسان کردند.( بالای دو هزار و پانصد کامنت زیر لینک یوتیوب اصلا مورد نظرم نیست می خواهم به فحش های در فضای حقیقی تر اشاره کنم). یکی شان در همین لندن جلوی مرا گرفت و گفت: «شما به درد کردن می خورید نه به درد خبرنگاری و در تعجبم که چرا شاهزاده به یک بی سر و پایی مثل تو مصاحبه داد.» این واژه را می نویسم تا بدانید شنیدن این فحش در مقابل دوستی که تو را همراهی می کند آسان نیست. یکی دیگر شان در وب سایت خودش نوشت این معصومه علی نژاد قمی هم صدایش مردانه است، هم اسمش مردانه است و هم قیافه اش مردانه است اصلا آیا کسی تحقیق کرد ببیند خودش مرد است یا زن و بعد هر چه دلش خواست با نام و نشان بارم کرد که چرا رضا پهلوی را شاهزاده خطاب قرار ندادم و چرا پاسخ های طولانی اش را قطع می کردم در حالی که هر بار برای قطع سخن سیاستمدار خبرنگار اصولی دارد و بر اساس آن اصول می تواند با احترام سخن دراز را کوتاه کند.

از دهکده ام در آکسفورد راهی لندن شدم و رفتم در دادگاهی که برای دهه شصت در لندن بزرگزار شد شرکت کردم، تا از این دادگاه گزارشی تهیه کنم یکی از زنان از حزب کمونیست کارگری در مقابل چشم های حاضرین به جای پاسخ دادن به سلام ام پرسید، شما مسیح علی نژاد هستید؟ هنوز بله را نگفته فریاد زد: «فاک یو برگرد همون ایران تو خبرنگار جمهوری اسلامی هستی، تو توی طویله مجلس شورای اسلامی بودی برگرد همانجا».......

در ایران که به خاطر انتشار فیش حقوقی نمایندگان در همان مجلس، این فحش ها دیگر رسمی تر شد و نمایندگان از همان تریبون مجلس اعلام کردند این خانم دزد است، بی ادب است و با عشوه گری و طنازی در مجلس خبر جمع می کند و اصلا خبرنگار نیست فاسد است. این را مادرم از توی روستا از رادیوی مجلس که باز بود هم شنید و عشرت شایق هم دستور داد رسیدگی کنند که این خانم یعنی من چرا با سابقه امنیتی یعنی زندانی شدن باید در مجلس باشد و خلاصه سایت های اصولگرا مجوز گرفتند که هر روز مرا با یکی جفت و جور کنند. از دیدگاه آنان خبرنگار زنی که صدایش بلند باشد صیغه همه می شود و این را رسما در سایت های شان می نوشتند که فلانی با انواع اقسام حروف «الف با » ارتباط غیر شرعی دارد. اما هدف من نمایندگان نیستند که بارها و بارها از طرف بخش هایی از مردم از من سوال شد آیا واقعا فیش های حقوقی نمایندگان مجلس را دزدیده ام و همانها با خودشان فکر نکردند که برگه فیش حقوقی یک نماینده را نمی شود از کمدی که چفت و بست دارد و صدها دوربین بالای سر این نمایندگان است دزدید و بارها هم خیلی ها همان فحش ها را رو در رو می پرسیدند که راستی راستی چه رابطه ای با فلان مرد یا و فلان مسول دارم؟ تلخ تر زمانی است که دوست و همکاری بپرسد جریان این خبری که نوشتند با فلانی رابطه داری درست است؟

از خاتمی وقتی در مورد علت تبریک نگفتن اش به شیرین عبادی به خاطر دریافت جایزه صلح نوبل سوال پرسیدم صدا و سیما همین توهین ها را تکرار کرد که «خاتمی جواب بی ادبی های یک خبرنگار را داد.» برخی دیگر از هوادارن خاتمی می گفتند خبرنگار نباید سخن رییس جمهور را قطع می کرد و باید می گذاشت خاتمی تبریک اش را بگوید در حالی که سوال من این نبود که خاتمی از فرصت سوالم استفاده کند و تبریک بگوید بلکه سوال این بود که چرا خاتمی تبریک نگفت. خاتمی دلجویی کرد اما هنوز هم من منفورِ جمعی از هوادرانِ‌آن زمان خاتمی هستم که به تعبیر آنها باعث شدم خاتمی بگوید جایزه صلح نوبل اصلا هم مهم نیست و در قاموس آنها هم اتفاقا «بی ادب» تلقی می شوم.

فحش هایی که از مجاهدین می خورم اینجا قابل نوشتن نیست. اینباکسم را روزانه وقتی باز می کنم باید مراقب باشم پسرم کنارم نباشد گاهی لپ تاپ را بر می گردانم به سمت دوستانم لیلا، آزاده، فاطمه و دیگران و دیگران نشان شان می دهم تا ببینند که هنور کسانی هستند با ذکر اجزای بدن فحاشی می کنند. گاهی وقت ها فکر می کنی این پروفایل ها جعلی هستند اما می روی داخل صفحات شان می بینی در صفحه شان عکس هایی از خانواده شان را منتشر کرده اند و دارند زندگی شان را می کنند و هر از چند گاهی از یک کارِ تو که خوش شان نیاید می آیند زنانگی ات را می ریزند روی سرت یک فحش می دهند و می روند به ادامه زندگی.

چندی پیش زنی نوشته بود این معصومه خانوم جاسوس کثیف جمهوری اسلامی است، از ریخت و قیافه اش معلوم است صیغه ای بوده و .... رفتم توی صفحه اش دیدم هم سن مادرم است و بچه هایش در خارج ایران زندگی می کنند و عکس های زیادی از حضورش در کشورهای مختلف را هم عمومی منتشر کرده. لابلای شان عکس هایی دارد با روسری در ایران...عکس هایش عمومی بود و نشان می داد که به ایران رفت و آمد می کند. با عکس ها نمی شود قضاوت کرد اما زندگی خانوادگی خوبی داشت باورش برایم سخت بود که چطور یک مادر می تواند با پاسپورت همان جمهوری اسلامی آزادانه به همه جا سفر کند و به ایران برگردد و بعد چنین فحش هایی بدهد به خبرنگاری که چهار سال نمی تواند به ایران سفر کند و چهار سال بر عکس او صورت مادرش را ندیده....برایش نوشتم کنار عزیزان ات خوش باشی ولی به ریخت و قیافه ام چه کار داری مادر جان؟

خلاصه هر روز از گروهی فحش می خورم. یک روز طرفداران رضا پهلوی. یک روز از طرفداران آیت الله خامنه ای، یک روز از طرفداران حسن خمینی چنان تندی هایی شنیدم که فکر کردم آنها هم ارتش سایبری هستند اما نبودند، خلاصه یک روز از طرفداران نتانیاهو و که و که و که .... اخیرا اگر نقدی به روحانی صورت بگیرد هم خیلی سریع برخی ها می ریزند توی فیسبوک و می گویند ای جنگ طلب کثیف، اصلا زن را چه به سیاست شما برو آشپزی و گلدوزی ات را بکن و چه و چه.... از آن طرف هم اگر از برخی موواضع ظریف دفاع شود عده ای دیگر می ریزند ای مزدور جمهوری اسلامی. خلاصه گاهی وقت ها هنگ می کنم تا تشخیص بدهم طرفِ فحش دهنده دقیقا از کدام گروه و جریان است اما هر چه هست در قضاوتِ این جماعت میانه ای نیست و کلمه ها همان کلمه ها هستند؛ دل آزار و آلوده....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر